هزاران سال از آخرین باری که انسان زندگی عشایری خودش را برای همیشه کنار گذاشت میگذرد. شاید اگر کتابی از راه و روش زندگی عشایری برای آیندگان یکجانشین به ارث مانده بود، آنان خانههایشان را ترک میگفتند. سرزمین عشایر ساختۀ فیلمساز آیندهدار چینی-امریکایی یعنی کلو ژائو است که یکی از شانسهای اصلی جوایز اسکار محسوب میشود. سرزمین عشایر درامی در دل طبیعت است که به دنبال تعریف جدیدی از زندگی انسان در دل جوامع صنعتی است. انسانهایی که به کل از سنتهای تمدن شهری کناره گرفته و به سمت سنتهای هزاران سالهشان پناه بردهاند. فرانسیس مکدورمند علاوه بر بازیگری در فیلم، در مقام تهیهکننده هم حضور داشته است و چهبسا اگر او نمیبود، این فیلم هیچگاه ساخته نمیشد. سرزمین عشایر توانست برندۀ شیر طلایی جشنوارۀ ونیز شود و بعد از بردن جایزۀ بهترین فیلم و بهترین کارگردانی از گلدن گلوب به یکی از بهترین فیلمهای سال بدل شود.
خلاصۀ داستان
تعطیل شدن کارخانهای که صدها کارگر دارد تنها میتواند یک معنا داشته باشد؛ شهر باید تخلیه شود. فرن بعد از تعطیلی کارخانۀ امپایر، سوار ونش میشود و سعی میکند با کارکردن به صورت پاره وقت در آمازون و اقامتگاههای فصلی زندگیاش را جلو ببرد. در این بین با دیگر مردمانی که زندگی در ون را انتخاب کردهاند آشنا میشود و هربار وقتی بقیه، محل کمپ را ترک میکنند کمی میماند و با تاخیر به راه خود ادامه میدهد. گویی فرن برای ادامۀ سفرش به قطعیت نرسیده است. او هربار میماند تا تصمیمی دیگری برای رفتن بگیرد.
کارگردانی
سرزمین عشایر در کارگردانیاش ما را به دل طبیعت وحشی میبرد. کلو ژائو اصرار دارد تا در عین اینکه قهرمان را در حال کارهای روزمرهاش میبینیم به رابطهای که او با طبیعت برقرار میکند هم نگاه کنیم. بیرون از شهر همهچیز به یکباره زیباست و ژائو با نماهایی باز و قطع پردۀ عریض سعی دارد تا این شگفتی را دوچندان کند. دوربین هرکجا که فرن میرود با او همراه میشود و هیچگاه جلوتر از او حرکت نمیکند. مخاطب هم همراه فرن، عظمت سیارهای را مدتهاست به فراموشی سپردهایم به ما یادآور میشود. سیارهای که روزگاری دایناسورها در آن زندگی میکردند و آسمانش هنوز هم ستاره دارد.
نقش اصلی
بازی فرانسیس مکدورمند جدای از کارگردانی، مهمترین چیزی است که شما را برای دیدن این فیلم فرا میخواند. گویی خود مکدورمند وقتی حق ساخت فیلم را از نویسندۀ رمان خریده بود میدانست که بهترین انتخاب برای نقش خواهد بود. چهرۀ سرد و نگاههای سنگینی که همه جا با خود دارد دقیقا همان زنی را به تصویر میکشد که به تنهایی در ون زندگی میکند و از هیچ چیز نمیترسد. تفاوت شخصیت فرن با بقیه را میتوان از تکتک رفتارهایش دریافت. او نمیتواند مانند خواهرش به آغوش زندگی شهری بازگردد.
موسیقی فیلم
از دیگر نکات برجستۀ فیلم میتوان به موسیقیاش اشاره کرد. مینیمال بودن بسیاری از صحنهها و اتفاقات درون آن علاوه بر جنس کارگردانی به شکل استفاده از موسیقی در فیلم هم کشیده شده است. موسیقی در این فیلم دو کارکرد خیلی معلوم دارد؛ گذر زمان و تنهایی فرن را از طریق رد شدن از روزمرهگیاش نشان میدهد و در چندجا آن حس دلتنگی برای گذشته و زیباییهایی که با حضور دیگران در زندگی شکل گرفته بود را پر رنگتر میکند. به طور خاص زمانی که فرن در حال دیدن عکسهای دوران بچهگیاش است، موسیقی این دلتنگی و افسوس برای عمر رفته را در ذهن ما حک میکند. سرزمین عشایر فیلمی است در ستایش انسان هایی که برای ماندن، مجبور به رفتن هستند.
نظرات کاربران
نظرات کاربران