در شبی که مری شلی و همسر و دوست آنها بر سر یک شوخی، بازی نوشتن یک اثر ترسناک را شروع میکنند، هیچکدام از آنها فکرش را هم نمیکردند که خانم شلی، اثر بینظیر فرانکنشتاین را خلق کند و این اثر گروتسک تبدیل به یکی از سردمداران این سبک شود. دو قرن پس از این اتفاق و بعد از اقتباسهای زیاد و چهبسا بینظیری که از این اثر فوقالعاده انجام شد، اینبار نوبت به دنی بویل رسید که فرانکنشتاین را در قالب تئاتر جان تازهای ببخشد و اینبار آن را در قالبی جدید به روی صحنه بیاورد.
دنی بویل که پیش از این خود را با فیلم تحسین شدۀ میلیونر زاغهنشین ثابت کرده بود، اینبار با تیم بازیگران خوبی چون بندیکت کامبربچ و جانی لیمیلر، فرانکنشتاین را به روی صحنه برد. تئاتر فرانکنشتاین در سال ۲۰۱۱ توسط کمپانی نشنال تئاتر لندن اجرا شد و زمان قرنطینۀ ۲۰۱۹ فرصتی شد که مخاطبان جهانی آن نیز موفق به تماشای فیلم تئاتر این هیولای نیمه انسان شوند. تئاتر در بستری رئال اجرا میشود، نکتهای که باعث میشود فضای گروتسک رمان به خوبی به مخاطب القا شود و هرچه بیشتر مخاطب را درگیر همذاتپنداری با آن کند.از نکات شایان توجه اینکار نیز بازی هر دو بازیگر در هر دو نقش فرانکنشتاین و هیولا است و جدا از به رخ کشیدن بازی بینظیر هردوی آنها در این دو نقش، مخاطب را درگیر این سوال بنیادین میکند که آیا انسانها خود هیولایی بالقوه نیستند؟
کارگردانی
فرانکنشتاین دنی بویل با صحنهای شکیل، کارگردانی حسابشده و نورپردازی رئالی که دارد، برای مخاطب صحنهای زنده و قابل لمس را به وجود میآورد. استفاده از برف و باران روی صحنه، نورهایی که به ستارگان شب میمانند و صحنۀ چرخان آن که هربار با چرخش خود صحنهای جدید را نمایان میکند و از طرف دیگر باعث میشود تعویض صحنه به سرعت انجام شود. به طوری که مخاطب حتی لحظهای از فضای به وجود آمده در نمیآید.
بازیگران
حتی اگر هیچکدام از اینها نیز ما را سر کیف نیاورد که این تئاتر را تماشا کنیم یا اصولا از آن دسته انسانهایی باشیم که فیلم را به تئاتر ترجیح میدهیم اما باز هم از بازی شگفتانگیز کامبربچ و لیمیلر نمیتوان گذشت. بازیای که برای هر مخاطبی جذاب و مورد توجه است و چهبسا برای علاقهمندان به بازیگری یک کارگاه بازیگری محسوب میشود.
فرانکنشتاین تئاتری است که هر کسی با هر تخصصی بهرهای از آن میبرد. از لذتی که مخاطب عام با دیدن فضا و بازیهای این تئاتر میبرد تا برداشتهای فلسفی و تخصصیای که مخاطب خاص این تئاتر را درگیر خود میکند. اما با همۀ این تفاسیر، خوب است حداقل یکبار فرانکنشتاین را ببینیم تنها برای اینکه اندکی با خود بیاندیشیم که به راستی کدام یک از این دو هیولا هستند؟ این نوشته را با این دیالوگ بینظیر به پایان میبرم.
فرانکنشتاین: من اومدم که تو رو بکشم
هیولا: منو بکشی؟ پس چرا منو خلق کردی؟
فرانکنشتاین: که ثابت کنم میتونم.
نظرات کاربران
نظرات کاربران