دشمنی را با دستان خود پرورش میدهی تا در موقعیت مناسب با شکست دادنش، از خود قهرمان بسازی. این سیاست، در همۀ تاریخ بشر جواب داده و تاریخ معاصر نیز از این قاعده مستثنی نیست. آمریکایی که معترف است طالبان را خود به وجود آورده، در پاسگاه (The outpost) با مطرح کردن دوبارۀ داستانی از جنگ افغانستان، به دنبال خلق قهرمان است. بحران کرونا، اگرچه ساختۀ راد لوری در سال ۲۰۲۰ را از پردههای سینما پایین کشید، اما این فیلم توانست در میان اندک فیلمهای منتشر شده در اینترنت و VODها، به موفقیت نسبی برسد. هرچند ضعفهای ساختاری آن، صدای بسیاری از منتقدان و مخاطبان را در آورده است.
خلاصۀ داستان
۵۳ سرباز آمریکایی، که به حملات کوچک و گاه و بیگاه طالبان به پایگاهشان در افغانستان عادت کردهاند، ، مورد حملۀ گستردۀ نیروهای طالبان قرار میگیرند و خب نتیجۀ این جنگ، قابل پیشبینی است؛ وقتی آمریکا این فیلم را ساخته باشد. لوری، پاسگاه را بر اساس یک داستان واقعی که در سال ۲۰۱۲ در یک کتاب غیرداستانی منتشر شده، میسازد اما در مورد صداقت و میزان تطبیق آن با واقعیت، حرف و حدیث بسیار است. روایت فداکاری این سربازان در صحنههای مهیج و پر از درگیری، میتواند داستان نصفهنیمه و تا حدی کلیشهای را به فیلمی جذاب تبدیل کند. رضایت ۹۳ درصد منتقدان راتن تومیتوز به همراه امتیاز ۷۱ متاکریتیک، از فیلمی قابل قبول حکایت میکند.
فقدان شخصیتپردازی
یکی از مهمترین عوامل در همراهی مخاطب با فیلم، در کنار فضاسازی درست، شخصیتپردازی کارکترهاست. شخصیتپردازی، با نمایش واکنشها، دیالوگها و تصمیمگیریهاست که شکل میگیرد اما در پاسگاه به ندرت میتوان تیپ مشاهده کرد، چه برسد به شخصیتهایی که همزادپنداری ما را برانگیزند. با اینکه کارگردان بیشتر از تمرکز بر روی روایت رشادتها، به دنبال نمایش احساسات و تألمات روحی سربازان است اما چون اکثر شخصیتها خام هستند، مخاطب، درک درستی از این احساسات پیدا نمیکند. ریتم فیلم هرچه به نبرد نهایی نزدیک میشویم تندتر میشود که از استانداردهای رایج فیلمهای اکشن به حساب میآید و راد لوری به خوبی از آن پیروی کرده است. هرچند شاهد بازیهای قابل قبولی از اکثر بازیگران فیلم نیستیم اما کلب لندری جونز، یک سر و گردن بهتر از دیگران است و لحظات حضور او در قاب و قصه، به طرز شگفتآوری لحن فیلم را تغییر میدهد.
خیانت به حقیقت
درام جنگی پاسگاه در خلق لحظات نفسگیر سینمایی که متکی به تدوین و جلوههای ویژه و میدانی است موفق عمل میکند. اما بزرگترین نقطه ضعف آن، خیانت به حقیقت است. سوالی که میشود از سازندگان پرسید این است که از دیدن سلحشوری و فداکاری سربازان آمریکایی، مسحور شدیم اما آنها در افغانستان چه میکنند؟ این سوال اساسی میتواند، نگاه ملیگرایانه کارگردان را به نگاهی ضدانسانی بدل کند و گَرد دروغ را از آن بزداید. جامعه، نیاز به قهرمان دارد، برای خلق قهرمان باید دشمن وجود داشته باشد، هرچه دشمن را دیو سیرتتر تصویر کنیم، قهرمان ما والامرتبهتر مینماید. اما اگر مبنای خلق این قهرمان، دروغ باشد، زیباترین لحظات سینمایی نیز، ارزش چندانی نخواهد داشت.
نظرات کاربران
نظرات کاربران