هند دو چهره دارد، روشن و تاریک، فقیر و ثروتمند و روز به روز تضاد این دو چهره پررنگتر میشود که زندگی هر دو قشر را سختتر و پیچیدهتر میکند، چونان آتشی که از زیر خاکستر، آرام آرام میسوزاند. فیلم ببر سفید ساخته کارگردان ایرانی-آمریکاییتبار، رامین بحرانی است که شعلهور شدن این آتش زیر خاکستر را به نمایش میکشد و ما را به تماشای سوخته شدن انسانیتمان در آن دعوت میکند. این فیلم بر اساس رمانی به همین نام که از بهترینهای پرفروش سال، توسط روزنامۀ نیویورک تایمز معرفی شده، ساختهشده است. دلیل تفاوت امتیاز متوسط ۷.۲ در آیامدیبی و امتیاز به نسبت بالای ۹۱ در سایت راتن تومیتوز، سیاهی و دردی است که مردم عام از دیدن فساد دولتی و بیعدالتی جاری در زندگیشان همچون تصویر آینه در مقابل خود میبینند.
خلاصۀ داستان
بلرام (ادرش گوآرو) پسربچه روستایی است که با وجود هوش خوبی که دارد وارد مدرسه نشده و مجبور به کارگری میشود تا منبع درآمد دیگری برای خانواده باشد. در جوانی تمام امکاناتش را به کار میگیرد تا بتواند سرنوشتی غیر از خانوادهاش برای خود رقم بزند. بهترین کاری که میتواند انجام بدهد این است که رانندۀ ثروتمندترین فردی شود که در روستای آنها رفت و آمد دارد و زمانی در آنجا زندگی میکرده است. داشتن یک اربابِ خوب و با تمام وجود به او خدمت کردن، سعادتمندانهترین شیوهای است که بلرام میتواند برای زندگی خود متصور شود. اما واقعیت زندگی، روی دیگری از داشتن این موقعیت برای بلرام آشکار میکند که به سختی میتوان گفت باعث خوشبختیاش میشود.
بیدار کردن انسان
همانطور که روزنامه وظیفهاش آگاه کردن مردم از اتفاقات رخ داده در تمام جوانب جامعه است، کتاب ببرسفید نیز خود را موظف میداند با صداقت و صراحت تمام، انسان را از وضعیتی که قرنهاست در آن به خواب رفته، بیدار کند. این سبک نوشتن از سابقۀ طولانی نویسنده در حیطۀ خبرنگاری میآید و سعی دارد تا دیدگاه اعتراضیاش نسبت به وضعیت جامعه و انسان در جهان کنونی را با زبانی تند ثبت کند. از شخصیتها گرفته تا داستان و روابط علت و معلول آن، همه نشانی از پوچی دنیا و درهمریختگی سرسامآورش، در خود دارند. چنین طنز تلخی را با صد من عسل نیز نمیتوان به خورد مخاطب داد مگر اینکه او از پیش با نویسنده همعقیده شده باشد و آگاهشدن از وضع موجود را نخستین قدم در شفای خود و دنیایش بداند. شخصیتهای داستان به اندازهای قابل لمس و واقعی هستند که امثالشان و بیمسئولیتیشان در برابر یکدیگر، در هر جامعهای دیده میشود. داستان ببرسفید مانند بمباران خبریای که روزانه بر سر ما میبارد، مسائل و مفاهیم زیاد و مهمی را گاه بیپرده و گاه در لایههای پنهانیتر در اعمال شخصیتهایش برای ما بازگو میکند. وجه اشتراک این همه گستردگی تضاد پررنگی است که در ذره ذرۀ داستان و به مثابۀ آن در دنیای کنونی ما و درونمان دیده میشود. مانند امید و مثبتنگری بلرام برای رهایی از فقر از طریق بردۀ دیگری شدن و یا رفتار به ظاهر منصفانه آشوک و پینکی با بلرام. پرداخت به این وجه از ویژگی شخصیتها، از فلسفۀ بودیسمیای میآید که تضاد را منبع شر و نابودی زندگی انسان میداند.
اقتباس
انتقال رسانهای در هنر، سابقهای قدیمی دارد و سینما این مراوده را بیشتر از همه با انواع دیگر هنر داشته است. منتقدان بسیاری معتقدند که اقتباس از آثار هنری دیگر باید به گونهای باشد که زبان بصری سینما قابلیت بازگوکردن آن با همان میزان تاثیرگذاری و یا بیشتر را داشته باشد. دربارۀ فیلم ببرسفید این مسئله خیلی رعایت نشده است و در واقع بار اصلی فیلم بر روی متن قوی و تکاندهندهای است که از قبل توسط نویسنده به رشتۀ تحریر درآمده است. گرچه نماهایی مانند نمایش همیشگی پوستر سیاستمداران روی دیوارهای شهر، یا عبادت سیزیفگونۀ مردم در مقابل مجسمههای خدایان و یا حتی تدوین نمای مجسمههای گاندی و پیروانش در سکانسهای مختلف، بیان بصری خوبی به داستان اضافه میکند اما فیلم همچنان زیر سایهی متن کوبندۀ نویسنده و در خدمت آن شکل میگیرد.
نظرات کاربران
نظرات کاربران