«کسی را به یاد ندارم که هنگام سختی، دوستی برایش باقی مانده باشد.» چه زندگی شگفت انگیزی را اگر بخواهیم در یک جمله خلاصه کنیم، باید از همین دیالوگ فرشتۀ نگهبان در فیلم استفاده کنیم. این فیلم که بعد از کش و قوسهای فراوان از سوی استدیو برای رسیدن به یک فیلمنامه مناسب، سرانجام به عهده خود کاپرا واگذار شد، توسط کمپانی خودش تولید گشت. فرانک کاپرا در یکی از مصاحبههایش میگوید: «این بهترین فیلمی است که کارگردانی کردهام و هر سال کریسمس برای خانوادهام نمایشش میدهم.» اگرچه چه زندگی شگفت انگیزی نتوانست در گیشه موفق شود اما به مرور زمان توانست به یکی از بهترین فیلمهای تاریخ سینما تبدیل شود و در لیست الهام بخشترین فیلمهای امریکایی در جایگاه نخست بنشیند. چه زندگی شگفت انگیزی توانست از سایت راتن تومیتوز امتیاز ۹۴ از ۱۰۰ را بدست آورد.
خلاصه داستان
این فیلم که داستانی رمانتیک و فانتزی را جلو میبرد، روایت مردی سختکوش است که میخواهد دنیا را جای بهتری برای زندگی کند. جورج بیلی (با بازی جیم استوارت) مدیر یک شرکت وام دهنده است که شب سال نو تصمیم میگیرد خودکشی کند. کل شهر برای او دعا میکنند و در همین حین فرشتۀ نگهبانش سر میرسد تا یکبار دیگر ارزش زندگی را به او نشان دهد. دالای لاما جملۀ معروفی دارد که میگوید: «اگر فکر میکنید برای تاثیر گذاشتن بر روی دنیا خیلی کوچک هستید، سعی کنید در اتاقی که یک جیرجیرک هست بخوابید.» این فیلم را میتوان مثال درخشانی از این جملۀ بر پرده سینما دانست. جورج بیلی باید یکبار دیگر به ارزش وجودش پی ببرد.
فرم فیلم
شکل کارگردانی فرانک کاپرا در چه زندگی شگفت انگیزی را میتوان از بهترین نمونههای استدیویی هالیوود دانست. کاپرا که اولین فیلم داستانی خودش را بعد از جنگ جهانی کارگردانی میکرد تمام تلاشش را برای روایت یک قصۀ گیرا و دلپذیر به کار میگیرد. او همزادپنداری حداکثری مخاطب را با نزدیک شدن به قهرمان داستانش ممکن میسازد؛ به طوری که در انتهای فیلم مخاطب نیز همانند مردم شهر نگران سرنوشت جورج بیلی هستند. فیلم از حیث داستانگویی نیز یک اثر پیشرو است. تقریبا ۸۰ درصد از فیلم در یک فلاش بک طولانی روایت میشود که ما را به یاد فیلمهای رئالیسم شاعرانه فرانسه و کارهای مارسل کارنه میاندازد.
چه زندگی شگفت انگیزی از حیث طیف بازیگرانش هم یک شاهکار محسوب میشود. بازی بی نظیر جیمز استوارت در نقش جورج بیلی، دونا رید در نقش ماری هچ بیلی همسر جورج تنها نمونهای از این ترکیب بینظیر است. زوج عاشقی که در تمامی سختیها کنار هم میمانند و ادامه میدهند. چه زندگی شگفت انگیزی را به نوعی میتوان همان آرمان شهر رویایی انسانها دانست. شهری که در آن مهربانی و عشق، جایش را به پول میدهد و هرکس زندگیاش را فارغ از دیگری نمیداند. البته که سانتیمانتالیسم فیلم از سوی بسیاری مورد نکوهش قرار گرفته است و از این حیث بسیاری کاپرا را متهم به فاصله گرفتن از واقعیت کردهاند، اما مگر میشود در پی آروزهایمان نباشیم؟ این فیلم در ستایش همین ایمان به زندگی و داشتن امید است.
نظرات کاربران
نظرات کاربران