داستان و روایات حماسی همواره از موضوعات مورد علاقهٔ مخاطبان ایرانی در همهٔ ادوار تاریخی است، نمونهٔ بارز آن علاقه مردمان این خاک به شاهنامه و قهرمانان آن است. چنانچه ادوار بعدی رشادتهای مردان شاهنامه را به قهرمانان دینی، تاریخی و اجتماعی معاصرشان نیز نسبت دادهاند و ناخودآگاه یاد پهلوانان مکتوب گذشته را در مردانِ زمانهٔ خود، زنده نگاه داشتهاند. اگر رستم و دیگر پهلوانان، پاسدار مرزهای ایران در برابر توران بودند، در زمانهای بعدی، خصوصاً دوران قاجار، مردانی بودند که خواستند از مرزهاشان در مقابل روسیه و انگلیس پاسداری کنند. رشادتِ این مردان، اهل قلم را نیز تشویق به نگارش یادنامهها پهلواننامهها، شاهنامهها و سپس داستان کوتاه و بلند کرده است. و این چنین است که ژانر تاریخی و حماسه در اغلب موارد به هم گره خوردهاند.
کتاب مردهای مرز شرقی اثر سجاد خالقی نیز در بستری تاریخی نوشته شده است. فضای داستان در دوران ناصرالدینشاه میگذرد، کمپانی هند شرقی (انگلیس) مرزهای افغانستان را از ایران جدا کرده و حال سربازان اجیرِ هندی خود را دوباره به این مرزها فرستاده است تا استعمار خود را از افغانستان تا بلوچستان گسترش دهد. مردم ایران خونشان به جوش آمده اما درباریان با نیت جمع کردن پول و گرفتن مقام دست روی دست گذاشتهاند. در نهایت گروهی از مردم وطندوستِ سازشناپذیر به جنگ با بیگانگان متجاوز میپردازند تا از خاک خود دفاع کنند.
بارها این جمله را شنیدهایم که مردم دوران قاجار چه بیعرضه بودهاند که بخشهای بزرگ سرزمینشان را واگذار کردهاند. از این رو مردهای مرز شرقی را میتوان اعادهٔ حیثت مردم عادی در مقابل شاهان قاجار، درباریان و تاریخ دانست. نویسنده دست به نگارش داستان مردم کنشگری زده است که در تاریخ حذف شدهاند و ما آنها را نمیشناسیم. یکی از پیامهای کتاب این است که اگرچه شاهان و درباریان قاجار در برابر متجاوزگران کوتاه آمدند و به بهای پول و قدرت کشور را فروختند اما مردمی هم بودند که حتی بیسلاح و به قیمت جان از کشورشان دفاع کردند؛ خواستند بمیرند اما کشورشان را تجزیهشده و پاره پاره نبینند.
مردهای مرز شرقی در سه فصل به نگارش در آمده؛ در فصل اول میخوانیم که کمپانی هند شرقی (انگلیس) لشکریانش را نزدیک مرزهای شرقی، در بلوچستان، مستقر کرده است تا از مرز افغانستان پیشروی کند. یوزباشی، مهران زابلی، که خود را از نوادگان رستم میداند با افراد خود سمت مرزها میرود. اشرف مردی افغان است که برای مهران خبر میآورد و همچنین گلهوزاری میکند که ما ایرانی هستیم اما به سبب بیتدبیری شاه ما دیگر افغان و بیگانه به حساب میآییم. اشرف و مهران، برای کسب اطلاعات، سمت قرارگاه انگلیسیها میروند اما دستگیر میشوند. میرزاحبیب به نمایندگی کمپانی هندشرقی میخواهد با مهران مذاکره کند و به او پیشنهاد همکاری میدهد اما مهران رد میکند. در فصل دوم مهران به پایتخت میرود تا خبر را به بزرگان برساند و درخواست کند لشکری همراه او کنند، اما اوضاع بسیار آشفته است، نوکرها همهٔ پولهای او را رشوه میگیرند تا به او رخصت دیدار بزرگان را بدهند. در نهایت مهران جوش میآورد، فراشان او را کتک میزنند و بیرون میاندازند. مهران، ملول و شکسته میرود که صدراعظم را ببیند اما چون پولی برای رشوه دادن ندارد، نوکرها او را راه نمیدهند. مهران به میان مردم میرود و حرف آنها را نیز میشنود و درمییابد که مردم بیشتر از رجال مملک در فکر ایران هستند. از طرفی باخبر میشود که صدراعظم برای دیدن تعزیه به تکیه دولت رفته است. مهران صدراعظم را در میان جمعیت پیدا میکند و عرضش را میرساند. به او قول میدهند لشکری همراهش کنند. یکی از خانمهای دربار نیز برای کمک پولی میفرستد. مهران پول را رد میکند و میگوید پول را صرف اجیر کردن نیروی انسانی کنید. در فصل سوم، وقتی به شهر خود باز میگردد، متوجه میشود از منصب خود عزل شده و به عنوان خائن تحت تعقیب است و در ادامه … .
سجاد خالقی دربارهٔ هدفش از نگارش این کتاب گفته است: «نیاز نیست همه شخصیتهایی که میتوانند حماسه خلق کنند قدرتی خاص داشته باشند، همه قهرمانان این کتاب آدمهای معمولی هستند، از جمله یک نانوا، یک مرد کشاورز و یک زن خانهدار، اما زمانی که لازم است حماسه خلق کنند پای کار میآیند و برای کشور حماسه میآفریند».
مردهای مرز شرقی رتبه نخست جایزه داستانهای حماسی کشور را در اسفندماه ۱۳۹۸ از آن خود کرده است. این رمان در سال ۱۳۹۸ و در ۱۲۰ صفحه توسط انتشارات سوره مهر روانه بازار شده است. علاقهمندان به خرید این کتاب میتوانند آن را از سایتهای معتبر فروش کتاب و همچنین کتابفروشیهای معتبر تهیه کنند.
نظرات کاربران
نظرات کاربران