معرفی فیلم «دختری در قطار» (تیت تیلور، ۲۰۱۶) | تصمیمت را بگیر

مدیر سایت 1481 روز پیش
بازدید 119 بدون دیدگاه

اگر در قطارِ زندگی، اوضاع رو به راه نیست، فقط کافیست واگن خود را عوض کرده و سعی کنید آن انسان قبلی نباشید. تیت تیلور ۵۱ ساله که دو سال قبل از ساخت دختری در قطار برای فیلم خدمتکاران جایزۀ اسکار بهترین فیلم را به دست آورده، در سال ۲۰۱۶ باز هم به سراغ اقتباس از یک رمان می‌رود اما این بار با استقبال خیلی گرمی رو به رو نشده و نمی‌تواند موفقیت قبلی خود را تکرار کند. ایده‌ای که ظرفیت تبدیل به یک اثر خوب سینمایی را داشته، اما شاید ضعف در اقتباس، آن را فقط در حد یک ایده نگاه می‌دارد.

برای تماشای این تریلر پُر رمز و راز که نگاهی روانشناسانه نیز دارد بهتر است اصلا به سایت‌های رتبه بندی فیلم سر نزنیم چون حتما از دیدنش صرف نظر خواهیم کرد. اما باید توجه داشت که دختری در قطار با همۀ ضعف‌هایش، لااقل یکبار ارزش دیدن دارد.

راشل که معتاد به الکل است، هر روز از کنار خانۀ قدیمی‌اش می‌گذرد. او که از همسرش جدا شده، متوجه زوجی در همسایگی خانۀ قبلی‌اش می‌شود که عاشقانه با هم زندگی می‌کنند و او که دچار یک بحران روحی است، حسرت زندگی آنها را می‌خورد. مگان که اتفاقا همان دختری است که او هر روز از قطار، زندگی‌اش را می‌بیند و پرستار بچۀ همسر قبلی راشل است، یک روز ناپدید می ‌شود و راشل که شب حادثه در حالتی غیرعادی مگان را دیده، سعی می‌کند اتفاقی که افتاده را به خاطر بیاورد و معمای ناپدید شدنش را حل کند.

شاید یکی از دلایلی که دختری در قطار را به یک فیلم متوسط تنزل داده، نوع روایت قصه باشد. هر چند که لازمۀ یک تریلر جذاب، پیچیدگی روایت است، اما این پیچیدگی در این فیلم از دل فیلمنامه در نمی‌آید و ساختگی می‌نماید لذا مخاطب را پس می‌زند. تعدد روایت زندگی کارکتر‌های مختلف و نبود انسجام بین آنها، به از هم‌گسیختگی فیلم انجامیده، هر چند که نوع قصه می‌تواند مخاطب را تا انتها با خود بکشاند. آنچه به ضعف‌های فیلم اضافه می‌کند، ضعف در شخصیت‌پردازی کاراکترها و نبود تمرکز لازم بر روی کاراکتر اصلی است که قصه با او آغاز می‌شود و پایان می‌یابد. راشل، مگان و آنا، سه زنی هستند که ما با کنار هم قرار دادن بخش‌هایی از داستان زندگی‌شان، می‌بایست به این نتیجه برسیم که هر کسی در همین دنیا نتیجۀ کارهای خود را می‌بیند اما خیانت، که یکی از عناصر کلیدی فیلمنامه است ساخته نمی‌شود، چون شخصیت‌ها ناقصند و ما دلیل رفتارهایشان را باید حدس بزنیم.

در کنار فیلمبرداری معمولی و بعضا آزاردهندۀ بعضی نماها، تدوین حرف اصلی را می‌زند و در اکثر لحظات ریتم خوبی را شاهدیم. تدوین در کنار لوکیشن و موسیقی شنیدنی اثر، گاهی می‌توانند حس مد نظر کارگردان آمریکایی را ایجاد کنند اما تا رسیدن به یک شاهکار، فاصله بسیار است. امیلی بلانت که کاراکتر اصلی فیلم محسوب می‌شود و جایزۀ گلدن گلوب را در کارنامۀ خود دارد، بازی فوق‌العاده‌ای در نقش یک معتاد الکلی ندارد اما در لحظاتی، فیلم را نجات می‌دهد. مثلا سکانس مربوط به حضور در مرکز ترک اعتیاد، شاهد یکی از بهترین بازی‌های او در فیلم هستیم.

مسئلۀ محوری دختری در قطار، خیانت است. در جایی که زن‌ها به یکدیگر رحم نمی‌کنند و به آسانی زمینه‌های فروپاشی زندگی هم‌جنس‌های خود را به وجود می‌آورند و مردهایی که در کمال نامردی و خیلی راحت به این اتفاق، تن می‌دهند، چرخۀ خیانت تکرار می‌شود، و هربار عواقب جبران ناپذیری به دنبال دارد که شاید مرگ، کمترین آنها باشد. و درست در لحظه‌ای که زنان تصمیم می‌گیرند یاور هم باشند، ماجرا، جور دیگری پیش می رود. در نهایت راشل می‌تواند سبک زندگی‌اش را تغییر داده و به روال عادی زندگی بر‌گردد اما او، این نجات را مدیون تصمیمی است که در اواسط فیلم برای تغییر می‌گیرد. گاهی تنها یک تصمیم برای تغییر، می‌تواند نجات‌بخش باشد، باور کنید!

print

نظرات کاربران

  • لطفا از تایپ کردن فینگلیش خودداری کنید. در غیر این صورت نظر شما بررسی نخواهد شد.
  • هدف شما ارسال تبلیغات یا بک لینک نباشد. در غیر این صورت دیدگاه حذف می شود.
  • دیدگاه شما فقط و فقط در رابطه با این موضوع باشد.
  • به دیگران توهین نکنید.

نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *