ملیکا صدقی
همۀ ما زمانی در روز را پشت پنجره میگذرانیم. از این کادر شیشهایِ چند ضلعی، گاه منظرهای به یادماندنی میبینیم، گاه برشی از یک شهر صنعتی آلوده و خیابانهایی شلوغ؛ حقیقت این است که در بیشتر مواقع اکثر ما تنها پنجرههایی مزاحم روبهروی پنجرهمان میبینیم. چه میکنیم؟ آهی بلند میکشیم و دمنوش گیاهیِ بهاریمان کوفتمان میشود؟ یا این نگونبختی را به فالنیک گرفته، خانه را به سینما تبدیل میکنیم و مینشینیم با اعضای خانواده فیلمی زنده ببینیم؟ فیلمی که اکرانش در قاب پنجرۀ همسایه است. حالا حتماً در دلتان میگویید: «من چشمچران نیستم.»؛ همۀ ما همین چند دقیقه یا نهایتاً همین چند ساعت پیش داشتیم در قاب شیشهای گوشیمان به زندگی همسایگانمان سرک میکشیدیم. این همان تمثیلی است که در فیلم ساخته میشود. پنجرۀ همسایه نمیتواند بیشباهت به پستهای شبکههای مجازی باشد. کاری که فیلم میکند دقیقاً ساخت تمثیلی مدرن از موتیفِ پنجره (موتیف مضمون یا عنصری صوتی یا تصویری است که در یک اثر به نحو معناداری تکرار میشود) است. به هرحال اگر هنوز طعم واقعی زندگیِ مدرنِ شهری را نچشیدهاید و بهرهای از پنجرههای مزاحم جلوی خانهتان نمیبرید یا همسایۀ روبرویتان همیشه پردۀ خانهاش را میکشد؛ یا فالورهایتان شما را از پستهای شخصی زندگیشان بینصیب گذاشتهاند. میتوانید این درد بزرگ را با دیدن فیلم پنجرۀ همسایه تسکین دهید؛ و با زن و شوهر داخل فیلم همراه شوید.
فیلم پنجرۀ همسایه (The Neighbor’s Window) را مارشال کری (Marshall Curry) نویسندگی و کارگردانی کرده است. فیلم با تصاویر برجها شروع میشود. سپس به خانۀ زن و شوهری وارد میشویم. زن و شوهری که سه کودک قد و نیمقد دارند. خانهشان چندان گرم بنظر نمیرسد. زن زیر فشار نقش مادرانگی است و طبق معمول جامعۀ سرمایهداری مرد را نسبت به خانه و خانواده بیتوجه کرده است. طولی نمیکشد که زن و مرد نقطۀ اشتراکی برای گریز از زندگی کسالتبارشان پیدا میکنند. زن و مردی جوان روبروی پنجرۀ آنها ساکن شدهاند که سرزنده و شاداباند. حضور زوج جوان موجب میشود؛ وجود زن و مرد میانسال پر از آه و حسرت شود و فقدان سرزندگی و شادابی در زناشوییشان، آنان را بیش از پیش بیحال و خسته کند. تا حدی که چراغ را خاموش میکنند و از خانۀ خود سینمایی تاریک میسازند و خو میکنند به چشمچرانی کردن، به تماشاگر بودن. فیلم پنجرۀ همسایه جایزه اسکار بهترین فیلم کوتاه ۲۰۲۰ و امتیاز ۷.۲ آیامدیبی را از آن خود کرده است.
اختلال تماشاگری (Voyeurism) و چشمچرانی کردن (Scopophilia) ، احساس اجبار برای دید زدن دزدکی دیگران است. واژه فرانسوی ویر (Voyeur) به معنای تماشاگر است. افراد مبتلا به این اختلال نوعی نیاز تکرارشونده و غیرقابل مقاومتی برای دیدزنی دزدکی دیگران از پشت پنجرهها، درها و هر روزنهی دیگری دارند. گاهی پیش میآید که این افراد در اوج لذت از دیدزنی، حضور خود را برملا میسازند. بسیاری از افراد مبتلا به اختلال تماشاگری بطور همزمان اختلال نمایشگری هم دارند.
بدیهی است که فیلمی دربارۀ پنجره نمیبینیم؛ اما اگر پنجرهای وجود نداشت، روایتی شکل نمیگرفت. اگر به کاربرد روزمرۀ پنجره در مفهوم کلاسیک آن دقیقتر شویم؛ در نگاه ابتدایی پنجره عنصری است برای عبور نور، هوا و صدا که شیشهای شفاف یا مات دارد. در نگاهی دقیقتر پنجره مرزی است میان درون و بیرون. مرزی میان دو فضای بینابینی که پتانسیل ورودی و خروجی دارد. این نگاه مرزی به پنجره، از ابتدا این موضوع را برای ما روشن میکند که با دو فضای متضاد روبرو هستیم. این خطِ مرزی، ارتباط دهنده است. ارتباط در فیلم پنجرۀ همسایه از طریق دیدن پدید میآید؛ همان گونه که ارتباط ما با قاب سینمای مارشال کری از طریق نگاه کردن صورت میگیرد. در تمام فیلم ما همراه زن و شوهری در فضای درونی، به فضایی بیرونی نگاه میکنیم. پنجره چارچوبی است با کارکرد کادربندی کردن. این نگاه از درون به بیرون طوری است، که رو به سوی پنجرهای دیگر دارد؛ این یعنی، ما با یک کادربندی دیگر روبهروییم. از فضایی کادربندی شده، به فضای کادربندی شدهٔ دیگری مینگریم. به علاوه که استفاده از دوربین شکاری کادر سومی را ایجاد میکند. به تناسب افزایش کادرها از واقعیت دورتر میشویم. درواقع قابی جزئی از یک واقعیت کلی را میبینیم. زن و شوهر فیلم پنجرۀ همسایه این قاب جزئی را تبدیل به یک واقعیت کلی میکنند. برای تبدیل بخشی از واقعیت به کلِ واقعیت تنها یک عنصر نیاز است؛ عنصر تخیل. ما مجبوریم آن بخشی را که نمیبینیم تخیل کنیم؛ تخیل، روایتی است که در ذهن پردازش میشود؛ و غالباً با واقعیت تفاوت دارد. اینجاست که جای خالیِ آن چیزهایی که نمیبینیم، طبق همان بخشی که میبینیم، پر میشود.
در فیلم پنجرۀ همسایه مسألۀ تشنگیِ دیدن به معنای تماشاگر بودن به درستی طرح میشود. از همان ابتدای فیلم، مادر گله دارد که بچهها از دیدن کاپیتان زیرشلواری سیر نمیشدند. درحالی که کمی بعدتر خودش و همسرش تشنهی دیدناند. زن: «نباید نگاهشون کنم.» مرد: «ولی بازم نگاهشون میکنی.» چنانکه در قسمتی از فیلم میبینیم زن در آغوش همسرش، سر چرخانده، نگاهش رو به سوی پنجرۀ همسایه دارد؛ پنجرهای که او را یاد بیست سالگیاش میاندازد؛ و هر لحظه بیش از پیش یادش میآورد که زندگی با سه بچه تمام سرزندگی او را گرفته است. به علاوه مارشال کری با تاریک کردن خانه روی امر تماشاگر بودن تاکید میکند. با استفاده از دوربین شکاری برای دیدزنی همسایه، نشان میدهد که زن آنچه را که میخواهد میبیند. درواقع لحظات دلخواهش را شکار میکند. مارشال کری ما را نیز تشنۀ دیدن فیلمش میکند؛ همان طور که شخصیتهایش را تشنۀ دیدن دیگری کرده است. به هر حال با تمام حسرتها، رویاها و خیالات، هنوز زندگی جریان دارد. تند شدن ریتم دقایقی از فیلم هم حاکی از همین جاری بودن زندگی است. سرانجام زن موفق میشود؛ یک روز تعطیل را بدون بچهها و با آرامش سپری کند. روزی که حاصلش رسیدن از ظاهر زندگی همسایه به باطنش است. درواقع خروج زن از منزل و طی کردن مسیر تا خانۀ همسایه، پلی از ظاهر به باطن میسازد که مقصودش کشف حقیقت است. زن حضور خود را برملا ساخته و پس از آن او که تا این لحظه تنها تماشاگر بوده، به قابلیت نمایشگری خود پی میبرد.
در نگاه کلی مارشال کری در فیلمش جز روایت تمثیلی چیز خارقالعادهای ارائه نمیکند. در روایت هم با خط داستانی تازه و ویژهای روبهرو نیستیم. حتی فرم را آنچنان قوی شکل نمیدهد؛ تنها آنکه در پایان تصویری از پنجرۀ همان خانهای که داخلش بودیم را از نمای بیرونی به ما نشان میدهد؛ قابی از یک زن و شوهر میانسال با چند بچۀ قد و نیمقد. حالا درک میکنیم که آنچه میبینیم صرفا بخشی از واقعیت است. در قابی که مارشال کری برای تصویر پایانی میسازد؛ کنار پنجرهای که برایمان آشنا است، صدها پنجرۀ ناآشنا در شهر دیده میشود. صدها قاب که زندگی را گاه مجازی و گاه ناقص به تصویر میکشند. بیشک این پنجرهها میتواند تمثیلی برای هر نوع قاب ناکامل و مجازی از زندگی دیگری باشد. حال آنکه قابی داخل گوشیهای موبایلمان باشد یا در و پنجرۀ واقعی. مارشال کرری به یادمان میآورد که همانقدر که ما به زندگی دیگری و دیگران خیره شدهایم؛ آنها نیز حسرت لحظات ناب ما را میخورند. اگر قانع نشدید و هنوز زل زدهاید به پنجره همسایه؛ فیلمی کوتاه درباره عشق (A Short Film About Love) ساختۀ کریستوف کیشلوفسکی و پنجرۀ عقبی (Rear Window) از آلفرد هیچکاک را ببینید. اگر هم قانع شدید؛ پس این بار دمنوشمان را درحالی که سرمان به زندگی خودمان گرم است بنوشیم و به پنجرۀ همسایههامان یاک یاک یاک! (Yuck به معنای اّه) بگوییم. همان عبارتی که زن در فیلم برای دور کردن نوزادش از وسیلهای آلوده به کار میبرد.
نظرات کاربران
نظرات کاربران