ناف سیاست را با دروغ بریدهاند و اگر یک دروغ به اندازۀ کافی بزرگ باشد، باور میشود. بری لوینسون یهودیتبار که در ویترین خانهاش جایزۀ اسکار بهترین کارگردانی را برای فیلم مرد بارانی دارد، سیاست را دستمایۀ ساخت فیلم سگ را بجنبان کرده و به خوبی توانسته با این کمدی تلخ، انسانها را به آنچه در اطرافشان میگذرد متوجه کند تا سر از برف بیرون آورده و اندکی تأمل را در حوادث سیاسی یاد بگیرند.
کمدی سیاه بری لوینسون که فقط ۱۵ میلیون دلار برایش آب خورده، نزدیک به ۶۵ میلیون دلار فروخت و این میزان فروش برای یک فیلم در حد و اندازههای سگ را بجنبان رضایتبخش است. اگر نگاهی هم به امتیاز آن در سایتهای رتبهبندی فیلمها بیندازیم میزان رضایت مخاطبان و منتقدان را قابل قبول خواهیم یافت تا جایی که منتقدان راتن تومیتوز به آن امتیاز ۸۵ دادهاند و معلوم است از آن راضی بودهاند و کاربران آیامدیبی نیز با دادن امتیاز ۷.۲ به سگ را بجنبان در کنار امتیاز ۷۳ متاکریتیک بر این ادعا صحه میگذارند.
در حال و هوای انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، همه چیز بر وفق مراد رئیسجمهور وقت پیش میرود و شانس پیروزی او بیش از رقیب است اما یک رسوایی اخلاقی همه چیز را وارونه میکند. مشاوری کهنهکار برای دور کردن ذهن مردم از این رسوایی، پیشنهاد آغاز جنگ بر علیه آلبانی را مطرح میکند. پشنهادی که به سادگی پذیرفته میشود چون بنا نیست جنگی حقیقی رخ دهد و قرار است که مردم جنگ را باور کنند بدون شلیک حتی یک گلوله. این وظیفه بر عهدۀ رسانههاست. لذا جناب مشاور از یک تهیه کننده سینما برای القای این دروغ کمک میگیرد و این موقعیت به ظاهر کمدی، تلخیاش را تا پایان بر جان مخاطب میچشاند.
وقتی نام دیوید ممت را به عنوان نویسندۀ فیلم میبینیم خیالمان تا حدی زیادی از بابت فیلمنامه راحت میشود اما کارگردانی جای حرف دارد. تداوم عنصری است که در بعضی از پلانها غایب است. ریتم تند فیلم اما میتواند به بار کمدی آن اضافه کند و در این راه از موسیقی کمک فراوانی میگیرد. اغلب با نماهای سادهای روبهرو هستیم که فقط برای روایت داستان در کنار هم قرار گرفتهاند نه چیزی بیش از آن. نه حسی میسازند، نه فرم ویژه و منحصر به فردی خلق میکنند. بازیها اما قابل توجه است. رابرت دنیرو و داستین هافن که سابقۀ همکاری با بری لوینسون را دارند، اینبار به خوبی توانستهاند علاوه بر ایفای نقش خود، همکاری موفقیتآمیزی با هم داشته باشند اگرچه داستین هافمن در سگ را بجنبان به مراتب بهتر از دنیرو است.
اینکه سیاستمداران همواره مردم را بازیچۀ امیال و اغراض شخصی و جناحی خود قرار میدهند مسئلۀ تازه و پنهانی نیست اما این فیلم در تلاش است با اغراقی که شاید واقعا اغراق نباشد! شِمایی از آنچه بر ملتها میگذرد را تصویر کند و در عین حال که آن را تلخ و زننده مینمایاند، خندهدار نشانش دهد. ارجاعات مختلفی که سگ را بجنبان به حوادث مختلف تاریخ معاصر آمریکا دارد حکایت از این بازی همیشگی است. در جایی که برای نجات آبرو و نتیجۀ انتخابات حاضرند مردم را فریب داده و قهرمانی پوشالی به خوردشان دهند تا افتخار کنند و از یاد ببرند. همزمانی ساخت این فیلم با رسواییهای بیل کلینتون در زمان ریاست جمهوریاش، از تعمیمش نمی کاهد و هنوز بعد از بیست و اندی سال در جای جای کرۀ زمین میتوان مصادیقی برای آن یافت.
پایان بندی فیلم به ما یادآوری میکند که سیاست، همان قدر که اغواکننده است، بیرحم است و این دو در کنار بیخبری مردم، میتواند شبیه سیرکی باشد که روی یک کشتی در حال غرق شدن در حال برگزاری است. اگر به دیدن فیلم های سیاسی علاقهمند هستید، سگ را بجنبان را از دست ندهید.
نظرات کاربران
نظرات کاربران