تئاتر ابزورد در آمریکا از ادوارد البی شروع میشود و به نمایشنامهنویسان موسوم به نسل سوم انتقال داده میشود. سردمداران این سبک، دیوید ممت، سام شپرد و نیل سایمون؛ همان نسل سوم ادبیات نمایشی در آمریکا هستند. دیوید ممت نویسنده و کارگردان آمریکایی متعلق به نسل سوم یا دوران معاصر نمایش و ادبیات نمایشی کشورش است که نام او به عنوان درامنویس برای اولین بار در دههٔ هفتاد مطرح شد.
دیوید ممت
ممت در خانوادهای فرهنگی به دنیا آمد. پدر و مادرش از یهودیهای روسیه و لهستان بودند که به شیکاگو مهاجرت کرده بودند. نُه ساله بود که پدر و مادرش از هم جدا شدند و دیوید ممت و خواهرش همراه با مادر و ناپدریش زندگی کردند. ممت در ابتدا بازیگر بود، سپس دست به کارگردانی برد و در نهایت به نویسندگی روی آورد. او درامنویسی را برای اجرای نکتههایی که میآموخت شروع کرد و همچنین از آنجا که توانایی پرداخت هزینههای حقوقی برای اجرای نمایشنامههای دیگران را نداشت، خودش شروع به نوشتن نمایشنامه کرد.
اولین شاهکار درامنویسی دیوید ممت، بوفالوی آمریکایی نام دارد. اثر مطرح دیگر او گلن گری، گلن راس، یکی از تلخترین نمایشنامههای اوست و نشاندهندهی دوره ریاست جمهوری “رونالد ریگان” افراطیترین و دستراستیترین حکومت بعد از جنگ جهانی دوم در آمریکا. در دوره ریاستجمهوری ریگان چند اتفاق مهم وجود دارد؛ لغو کمکهای دولتی و بیمه، برداشتن موانع سر راه سرمایهداری به شکل وحشیانه که تبعاتش برد و باختی تلخ بود؛برندگان، قشر فوقانی و پولدار بودند و بازندگانِ بزرگ، قشر متوسط و فقیر جامعه. در واقع در این دوره برای اولین بار در آمریکا، نسل جدید فقیرتر از نسل قبلی میشوند و هم زن و هم مرد برای گذران زندگی کار میکنند.
آثار ممت دارای چند ویژگی کلی هستند که میتوان به استفاده مینیمال از زبان، عبارتبندیهای موجز، انقطاعها، مکثها، توقفهای میانجملهای و شتاب ناگهانی در بیرونریزی خصوصیات شخصیت، در متون او اشاره کرد. از طرفی ممت در اکثر آثارش معضلات جامعه را هنرمندانه، با تیزبینی و ریزبینی خاص خود نشان میدهد. معضلاتی که به تک تک افراد جامعه تزریق میشود. ممت همچنین در تمامی آثارش وجه اشتراکی دارد و آن، تاثیر محیط بر فرد است، نه فرد بر محیط.
اولئانا
دیوید ممت در سال ۱۹۹۲ نمایشنامه اولئانا را روی صحنه برد که این اجرا واکنشهای افراطی بسیاری از سوی فمینیستها و ضد فمینیستها به وجود آورد، طوری که در بین پردههای نمایش، میان تماشاگران درگیری شکل میگرفت.
دربارهٔ اسم اثر آوردهاند: اولئانا مجمعی آرمانی بود که توسط اوله بال، ویولونیست نروژی و همسرش آنا تاسیس شد. نام نمایشنامه که در هیچ کجای متن به آن اشاره نشده است، برگرفته از همین داستان عامیانه است: اوله و آنا. داستان زن و مردی به نام اوله و آنا، که مجمع کشاورزی راه میاندازند ولی زمین خریداری شده حاصلخیز و قابل زرع و کشت نبود و ورشکستگی را در پی داشت و خریداران مجبور شدند بعد از ورشکستگی به نروژ باز گردند. نام نمایشنامه از این داستان برگرفته شده و در واقع موضوع اصلی این داستان، شکست خوردن در دستیابی به رویاها و آرزوهاست. وجه اشتراک داستان و نمایشنامه هم همین شکست است ولی در قالبی دیگر، در قالب شکست نظام آموزشی آمریکا.
نمایشنامه اولئانا پر است از ابهامات و سوالاتی که جواب قطعی نخواهند داشت. متن جوری جلو میرود که مخاطب مدام تردید میکند کدام سمت را باید بگیرد، مقصر واقعی کیست، چه کسی شروع کننده بوده و… در واقع جهان متن، جهان عدم قطعیت هاست.
خلاصه داستان
جان به عنوان استاد دانشگاه قصد دارد عضو هیئت علمی شود و خانه جدیدی برای خانوادهاش تهیه کند. در پرده اول کارول به عنوان دانشجو به اتاق استاد خود جان، میرود تا از او تقاضای نمره بیشتر کند؛ جان میپذیرد که درس را به او دوباره یاد بدهد به شرطی که کارول دوباره به او سربزند. در پرده دوم کارول از جان به جرم تجاوز کلامی شکایت کرده است و جان شغل خود را در خطر میبیند و سعی میکند کارول را متقاعد کند از شکایت خود صرف نظر کند ولی کارول نمیپذیرد و قصد خروج از اتاق را دارد که جان جلوی او را میگیرد و این موجب شکایت دیگری از جانب کارول میشود. در پرده سوم، جان که نزدیک به اخراج شدن است همچنان قصد دارد کارول را راضی کند از شکایت خود صرف نظر کند اما باز هم کارول نمیپذیرد و در نهایت جان به کارول حمله کرده و او را کتک میزند.
سبک و درونمایه در اولئانا
نمایشنامه با داستانی در ظاهر ساده و زبانی نو، دیالوگهای کوتاه و منقطع، مکثها و سکوتهای بسیار، تکرارها و صحبتهای به ظاهر بی سر و ته که به نوعی جزء شاخصهای تئاتر ابزورد است، مسئله حادتر و اساسیتری را مطرح میکند. در ظاهر رابطه استاد و دانشجویی را میبینیم که تبعات سنگینی دارد ولی در بطن ماجرا، امری فراتر از این در میان است. در واقع معضلات اجتماعی و سیاسی جامعه آمریکایی با صراحت مورد انتقاد قرار میگیرند. سیاست نادرست، نظام آموزشی نادرست، انحرافات اخلاقی، سوء استفاده جنسی، سوء استفاده از موقعیت، استثمار جنس زن و … همه و همه در این نمایشنامه به خوبی مشهود است. در واقع در دنیایی که ممت خلق کرده استاد دانشگاه، دیگر استاد دانشگاه نیست، بلکه عضوی است از نظام آموزشی فاسد که زیرمجموعهای فاسد را تولید و پشتیبانی میکند؛ و دانشجو دیگر جستوجوگر دانش نیست، بلکه عضو تحت سلطه و عنصر مورد تجاوز واقع شده در این چرخه بیمار است. دانشجویی که در آینده جایگاهش در این چرخه تغییر میکند ولی از آن بیرون نمیآید. ممت به صراحت دنیای بیرون را عامل فساد میداند و تمامی معضلات و انحرافات یک جامعه را، از بیرون به درون میداند و به تعبیری معضلات از جامعه به فرد اننقال داده میشوند. در نمایشنامه اولئانا هم مثل آثار دیگر او، این جامعه بیمار است که افراد را بیمار میکند.
تم محوری اولئانا را میتوان قدرت-زبان عنوان کرد. چرا که قالب کنشها و اعمال نیروها از طرف شخصیتها از طریق زبان و کاربردهای گوناگون آن و فقدان کارایی آن در ایجاد ارتباط شکل میگیرد. هر گروه و سیستم زبان تخصیصی خود را دارند که به انها قدرت میدهد. کارول زبان تخصصی جان را نمیفهمد و جان زبان تخصصی معاملات ملکی را. همچنین نمایشنامه به گونهای است که در ابتدا تسلط استاد بر دانشجو را میبینیم و در انتها دانشجو بر استاد مسلط میشود. در ابتدا بیشتر دیالوگها از زبان استاد ادا میشوند و دانشجو سهم کمی دارد و حرفها و کلماتش مدام قطع میشوند ولی در انتها این استاد است که مجال صحبت کردن را پیدا نمیکند. علاوه بر زبان گفتاری، میتوان به زبان نوشتاری اشاره کرد و همچنین از عنصر تلفن به عنوان عامل ایجاد ارتباط زبانی نام برد. در واقع تهدیداتی که در این نمایشنامه شخصیتها با آن مواجه میشوند، از طریق تلفن و کاغذ اتفاقا میافتد، به استثنای درگیری انتهای نمایشنامه که جان کارول را بدون هیچ واسطه و وسیلهای زیر مشت و لگد میگیرد و حتی هنگامی که میخواهد از صندلی به عنوان وسیله دعوا استفاده کند، پشیمان میشود و صندلی را کنار میگذارد. به نظر میرسد این دعوا، انسانیترین رفتار نمایشنامه است که هرچند رفتاری بدوی است اما در این جامعه مدرن سیستماتیک غیرانسانی میتوان از آن تجلیل کرد.
ممت به خوبی کفه ترازو را در سه پرده نمایش، یکسان نگه داشته، طوری که مخاطب فقط میتواند به فکر فرو رود، بی آن که بتواند در جایگاه قضاوت قرار گیرد. ممت با استفاده از دو قطب مخالف (زن-مرد) این جریان را به خوبی جلو میبرد. در تمامی نمایشنامههای ممت و به طور کلی در نمایشنامههای ابزورد، این زبان و کلام است که کنش ایجاد میکند بدون کنشهای غیرکلامی. نمایشنامههای ابزورد، دیالوگمحورند و این دنیای واژگان و زبان است که کنشها را شکل میدهد و پیشبرنده داستان است. نمایشنامههای دیوید ممت هم از این قاعده مستثنا نیستند. در نمایشنامه اولئانا هم کنش خاصی نمیبینیم، برو بیا در متن نیست، ورود عناصر خارجی نداریم که آغازگر کنشی باشند، اساساً ورود و خروجی نداریم؛ فقط دو کاراکتر ثابت که در یک فضای بسته در حال مکالمه اند و تمامی کنشهای پیش برنده از طریق دیالوگ مطرح میشود.
ساختار اولئانا
از لحاظ ساختاری نمایشنامه اولئانا نمایشنامهای است که در سه پرده نوشته شده است و دقیقن مطابق با درام ارسطویی، آغاز، میانه و پایان دارد. ولی به لحاظ زبانی از درام ارسطویی تبعیت نمیکند. از لحاظ پایانبندی هم با پایانی قطعی رو به رو نیستیم و این ابهام با مخاطب میماند. هرچند از لحاظ زبانی و کنشی اختلافهایی با درام ارسطویی دارد، اما میتوان شباهتهای اولئانا را با درام یونانی بررسی کرد و بر این مبنا فارغ از سهپردهای بودن نمایش، میتوان به موارد جزئیتری هم اشاره کرد. برای شروع: یکی از ویژگیهای کلی درام یونانی این بود که کنشهای اصلی در خارج از صحنه اتفاق میافتاد و طبق آنچه ما در اولئانا میبینم؛ وقایع اصلی که شکایت کارول از جان و درخواست هیئت علمی شدن و خرید خانه توسط جان است در فواصل پردهها اتفاق میافتد و آنچه در خود پردهها تماشا میکنیم صبحت و کنش درباب آن چیزی است که در فواصل پردهها و در خارج از صحنه اتفاق افتاده است. دیگر آنکه اگر روابط خدایان با انسان به عنوان قدرت فراتر تاثیرگذار بر سرنوشت را در نظر بگیریم، میتوان در اولئانا اساتید هیئت علمی را که اتفاقا در نمایشنامه غایب هستند، به مثابه خدایان یونان در نظر گرفت. از طرفی کارول را به عنوان ضدقهرمان میتوان همان نیروی سرنوشت در نظر گرفت که بر تقدیر و نقشههای جان فرو میآید و او را سرکوب میکند و به آگاهی جدیدی از خود و جهان موجود میرساند. نکته دیگر جایگاه همسرایان در نمایشنامههای یونان است که کارکرد فضاسازی، خبردهی، شرح و بسط مفاهیم، رابطهٔ بین جهان درون صحنه و خارج از آن را داشتند؛ در اولئانا میتوان تلفن و افراد پشت تلفن را به مثابه گروه همسرایی در نظر گرفت که هر چند مخدوش و پاره پاره اخبار دنیای خارج از نمایش را به صحنه میرساند، رابطه بین جان و معامالات ملکی را ایجاد میکند و سربسته خبر از دنیای بیرون میدهد، انتظارات و تهدیداتش را بر جان اعمال میکند و باعث تغییر فضای نمایشنامه میشود و از عوامل اصلی فضاسازی در اولئانا را میتوان تلفن در نظر گرفت. چه بسا بر همین مبنا بتوان اولئانا را با ادیپ شهریار اثر سوفکل مقایسه کرد.
نمایشنامه اولئانا با ترجمه علیاکبر علیزاد در ۱۴۰ صحفه توسط نشر بیدگل روانه بازار شده است. نمایش اولئانا در ایران اولین بار در سال ۱۳۸۵ توسط خود علیاکبر علیزاد اجرا شده است.
نظرات کاربران
نظرات کاربران