بنینی عاشقترین کمدینی است که میتوان از او نام برد و معشوقهٔ او کسی نیست جز نیکولتا براسچی. ببر و برف اگرچه جزء برترین آثار بنینی نیست و منتقدان هم چندان به استقبالش نرفتند، اما همان الگوی همیشگی بنینی در خلق کمدیهای رمانتیکش را دارا است. یک عاشق با بازی روبرتو بنینی و تنها معشوقهاش با بازی نیکولتا براسچی.
ببر و برف با صدای خشدار و ویژهٔ تام ویتس شروع میشود. یک مجلس عروسی که آتیلیو چندان هم برای آن آماده نیست. در حالی که تمامی مهمانان در لباسهای رسمیشان منتظر عروس و داماد هستند، آتیلیو با زیرپوش و شلوارکی سفید داخل محوطهٔ سبز میشود. بنینی از همان صحنهٔ اول کمدی شیرین و رمانتیکش را برای مخاطب آشکار میکند. ازدواجی که هنگام پیوندش، داماد زیرپوش پوشیده باشد، حتما یکجایش میلنگد.
بنینی در فیلمهایش عاشقی همهجانبه و ابدی است. از همین رو است که هر شب یک رویا میبیند و آن رویای زنی است که در زندگی بیش از همه خواستارش است. در ببر و برف آتیلیو که استاد شعر در دانشگاه است در پی برقراری ارتباط با عشق همیشگی زندگیاش است. زنی به نام ویتوریو. ویتوریو اگرچه از چنگ آتیلیو میگریزد اما چهرهٔ خندانش به ما این امید را میدهد که این جدایی چندان طول نخواهد کشید. در ببر و برف عاشق علیرغم جوابهای منفی معشوقش همچنان در پی او خواهد بود. ویتوریو به عراق میرود و مجروح شدنش در بغداد بهانهای است برای آتیلیو که باری دیگر او را بازیابد.
بنینی در فیلمهایش مثال بارزی از یک کمدین واقعی است. او در اوج ناامیدی فکر میکند تا راهی برای از میان برداشتن موانع پیدا کند و به شکلی باورنکردنی هیچ گاه تسلیم نمیشود. بنینی بازیگری پرانرژی و بیقرار است. جزئیترین کنشهای داستانی را اغراقشده و پرتحرک اجرا میکند. گویی یک دلقک سیرک بخواهد بسکتبال بازی کند. او مدام میپرد، دستهایش را در هوا تکان میدهد و جملات آهنگین ایتالیایی را پشت سر هم ردیف میکند. اگرچه جنگ عراق بهانهای برای بنینی است تا داستان عاشقانهٔ خودش را تعریف کند، اما در این بین دست از به سخره گرفتنش هم برنمیدارد. در جایی از فیلم هنگامی که شاعر عراقی، فواد (با بازی ژان رنو) و آتیلیو به دیدن آسمان بغداد نشستهاند، فواد میگوید: «میدونی چرا جنگ وجود داره؟ چون دنیا بدون انسانها شروع شده و بدون اونها هم به پایان میرسه».
ببر و برف همانند دیگر آثار بنینی یک کمدی رمانتیک دلچسب است. کمدیای سرشار از امید به زندگی و پس زدن مرگ. هرچند بنینی تلخی زندگی را در فیلمش با خودکشی فواد نشان میدهد، اما این تضاد در داستان، وجه عاشقانه آن را دو چندان میکند. فواد میمیرد، ویتوریو زنده میماند و آتیلیو با آنچه پشت سر گذاشته است همچنان به زندگی ادامه میدهد. عشق به زندگی و عشق به معشوق، آن هم در بغداد شاید ما را یاد هزار و یک شب و تلاش شهرزاد برای تغییر سلطان بیندازد. ببر و برف فیلمی است در ستایش زندگی و در نکوهش جنگ.
نظرات کاربران
نظرات کاربران