استیون نایت برای ساختن یکی از بهترین فیلمهای سال ۲۰۱۳ تنها به یک بازیگر، یک ماشین ایکس فایو و هشت شب فیلمبرداری احتیاج داشت. البته نباید فراموش کرد که آن بازیگر حتما باید تام هاردی میبود. لاک دومین فیلم فیلمنامهنویس کارکشته و اسکاری انگلیسی استیون نایت، در مقام کارگردان و نویسنده است. لاک توانست با استقبال خوب منتقدان مواجه شود. امتیاز ۹۱ از ۱۰۰ در سایت راتن تومیتوز و ۸۱ از ۱۰۰ در سایت متاکریتیک گواه این موضوع است. لاک علاوه بر حضور در جشنواره فیلم ونیز، توانست جایزهٔ بهترین بازیگر نقش اول را هم برای تام هاردی از انجمن منتقدان لوسآنجلس دریافت کند. این فیلم همچنان جایزهٔ بهترین فیلمنامهٔ جشنوارهٔ فیلمهای مستقل بریتانیا را هم کسب کرده است.
لاک را میتوان از بهترین فیلمهای تک بازیگر قرن بیستویکم دانست. موقعیتهایی که در طول داستان رازهایی نهفته را آرام آرام بازگو میکنند و مخاطب علاوه بر شناخت هرچه بیشتر شخصیت، زنجیرههای علتومعلولی روایت را هم پیدا میکند. مثل فیلمهایی مانند ماه محصول ۲۰۰۹، دفنشده محصول ۲۰۱۰ و گناهکار محصول ۲۰۱۸. لاک نیز با چنین موقعیت آشنایی آغاز میشود. ما هیچ بازیگری را در نماهای اولهٔه فیلم، خارج از ماشین نمیبینیم. فیلمساز از همان ابتدا به ما میفهماند که همه چیز قرار است در یک ماشین متحرک اتفاق بیفتد. نماهای اولیهٔ فیلم متشکل است از چند لانگ شات خالی از آدم، و چند نمای نزدیک از دستگاههای سیمان و در نهایت پاهای ایوان لاک که کفشهایش را عوض میکند.
ایوان لاک یک ساعت و نیم وقت دارد تا خودش را به لندن برساند و در عین حال بزرگترین چالشهای زندگیاش را تنها با متوسل شدن به تلفنش حلوفصل کند. او مانند کسی است که در تابوتی گرفتار شده و سنگینی خاک را هر لحظه بیشتر و بیشتر احساس میکند. او همزمان در حال کشمکش با سه وجه حیاتی از زندگیاش است؛ خانواده، شغل و گذشته. بازی بینظیر تام هاردی در نقش ایوان لاک، مثال خوبی از تواناییهای بیاندازهٔ یک بازیگر است. او در عین آنکه سعی دارد همیشه خونسردیاش را حفظ کند، در جاهایی که با پدرش حرف میزند، کاملا به یک اجرای بیرونی دست پیدا میکند.
لاک از حیث اجرای سادهاش در انتخاب شکل روایت داستان، تنها یک بازیگر، یک ماشین و نزدیک شدن به کشمکشهای درونی شخصیت با گذشتهاش، به یک اجرای نمایشی تکبازیگره پهلو میزند. دیالوگهایی که ایوان لاک به پدری که دیگر وجود ندارد میگوید، این شباهت را گویی بیشتر هم میکند و به نوعی تبدیل به مونولوگهایی روی صحنه میشود.
فیلم اساساً همان گونه که از یک کارگردان با سابقهٔ فیلمنامهنویسی انتظار میرود، عمل میکند. سنگینی فیلم تنها بر دوش فیلمنامه و بازیگر است. یعنی بازیگری که بهترین اجرا را از فیلمنامه ارائه میدهد. از همین رو استیون نایت برای پوشش بازی تام هاردی سه دوربین را همزمان بر روی ماشین سوار کرده است. لاک با توجه به آنکه سراسر در یک ماشین اتفاق میافتد لحظه به لحظه مخاطبش را غافلگیر میکند و کشمکشهای پیدرپی وضعیت را به طور پیوسته برای شخصیت بغرنجتر میسازد. همان طور که ایوان لاک سختترین شب زندگیاش را به پایان میبرد، مخاطب نیز لحظهای از او جدا نمیشود. چنین کیفیتی از کشمکش را که تنها با یک تلفن بتوان به جهان دیگری وصل کرد، تنها در فیلم گناهکار ساختهٔ گوستاو مولر شاهد هستیم. ایوان لاک مثال خوبی از یک فیلم فوق العاده و کمبودجه است؛ فیلمی که تماشاگر صبور را به وجد میآورد.
نظرات کاربران
نظرات کاربران