تهران با همهٔ گرفتاریهایش میارزید به شهری که هر لحظه باید منتظر باشی کنارت بمبی بترکد یا از آسمان راکت و خمپارهای بیاید.
دوازده نت برای سکوت مجموعهای شامل دوازده داستان به هم پیوسته است. این مجموعه راجع به افغانستانیهای مهاجری است که در ساختمانی نیمهساخته در تهران ساکناند؛ ازاینرو، میتوان دوازده نت برای سکوت را تلاشی در ادبیات مهاجرت نامید؛ و آن را اثری نو در این زمینه دانست؛ چراکه اگرچه پیش از این در داستان معاصر فارسی به انسان مهاجر و مفهوم مهاجرت پرداخته شده بود (مثلاً در داستانهای رضا قاسمی) اما معمولا شخصیت این داستانها ایرانیان مهاجر در غرب بودند و اغلب زندانیان هویت ایرانیشان؛ که خواسته و ناخواسته، مستقیم یا غیرمستقیم دست به خودویرانگری میزدند. اما در دوازده نت برای سکوت مکان هجرت خود ایران است و شخص مهاجر، اهل افغانستان.
در دوازده نت برای سکوت نیز مفهوم هویت از مفاهیم اساسی و از عوامل بههمپیوستگی این دوازده داستان است. این انسانها اگر چه از افغانستان به ایران مهاجرت کردهاند؛ امّا گویا در این برجِ نیمساختهٔ حصارکشیدهشده در قلب تهران نیز افغانستانی جدید یا استعاری به وجود آمده است. بنابراین در این مجموعه، مکان داستانی دارای معنا و مفهومی فراتر از آنچه در ظاهر مینماید است. به عبارتی، میتوان گفت نگاه داستانی نویسنده از نگاه او به مکان و رابطهٔ آن با هویت برخاسته و چنین نگاهی است که این مجموعه داستان را خاص میکند و داستانِ نویسنده را از وقایعنگاری صِرف دور میدارد.
به این ترتیب، کلیت مجموعه را اینطور میشود خلاصه کرد: افغانستانیهایی مهاجر که در ساختمانی در ایران جمع شدهاند و با نیروهای خارجیِ مخالف یا موافق که به داخل ساختمان نفوذ میکنند، درگیر میشوند و بخش اساسی این درگیریها متأثّر از هویت آنها و وضعیت افغانستان در این سالها است؛ همان عاملی که اغلب به داستانها لحنی تراژیک میبخشد.
رو گرداندم سمت تلوزیون که کابل را نشان میداد. ناصر، از در آمد تو. سیبزمینیهای شسته را ریخت توی آبکش و بعد، چاقو به دست آمد وسط اتاق و زل زد به تلوزیون. دود بود و آتشی که گله به گله از زیر خرابهها شعله میکشید و خیابانی که تکهپارههای لباس و دمپایی و لکههای خون فرشش کرده بود. بوی دود و خون پیچیده بود توی سرم و دلم آشوب شد. یاد همٔ وحشتهایم افتادم و یاد آرامشی که اینجا داشتم …
کیوان صادقی در دوازده نت برای سکوت انسانهایی را نشان میدهد که اگرچه از سرزمین خود کوچیدهاند، همچنان هویتشان را از افغانستان میگیرند. آنچه در این دوازده داستان بر سر شخصیتهای ازوطنگریخته میآید، مطابق با آن چیزی است که اگر در سرزمین خود میماندند، احتمالا بر سرشان میآمد؛ انگار ربطی ندارد که در کجای جهان باشند.
کنار آخرین کاج، ایستادم و قسم خوردم برگردم هرات و هیچ وقت پایم را توی این شهر نفرینشده نگذارم. دروغ، بدتر از بمب آدم را میکشد. بمب، یک بار میکشد و خلاص. ولی دروغ، هر روز و هر ساعت.
در نهایت داستان از مهاجران افغانستانی فراتر میرود و هویتی جغرافی-طبقاتی از شخصیتها را بازنمایی میکند که میتوان فرودستانِ خاورمیانه نامیدشان.
این نگاه فراگیر در کنار زبان شیوا و گیرای صادقی، دوازدهنت برای سکوت را تبدیل به مجموعهای خواندنی کرده که میتوان با اطمینان، خواندنش را به علاقهمندان ادبیات داستانی ایران پیشنهاد کرد. دوازده نت برای سکوت جزو برگزیدگان جایزهٔ ادبی بوشهر است و در سال ۱۳۹۷ توسط نشر نیماژ به چاپ رسیده و در اغلب کتابفروشیها و سایتهای معتبر در دسترس علاقهمندان است.
کارش که تمام میشد، دو لیوان لبالب را هورت میکشید و تمام صورتش گر میگرفت. سرخِ سرخ … بعد میآمد توی اتاق و تمام قصههای عالم را برای ما تعریف میکرد. از خانهای دهاتشان. از کولیها و ایلات. از آنها که رشید بودهاند و جلوی خانها در آمدهاند؛ از عتیقه، از گنج، از رمّال و موکّل و جادو. آخر سر هم میرفت سراغ قصّهٔ خودش و نامزدی که قالش گذاشته بود. همیشه هم حرف را به اینجا میکشاند که: «خلاصه داش شیرو، پردهٔ هرکی رو که بالا زدیم، رسوا بود. من نمیگم، سعدی میگه.»
نظرات کاربران
نظرات کاربران