معرفی فیلم «کشتارگاه» (عباس امینی، ۱۳۹۸) | برای چی داره می‌دوه؟

مدیر سایت 1489 روز پیش
بازدید 144 بدون دیدگاه

توجه: این نوشته ممکن است پایان داستان را برای شما لو بدهد.

در کمال تعجب امیر شخصیت اصلی داستان، شروع به دویدن کرد ولی مثل روز روشن بود که اگر اندازهٔ یک یوزپلنگ هم سرعت بگیرد، باز هم به آن ماشین حمل گوشت نخواهد رسید. اینجا بود که یک سوال ذهنم را مشغول کرد، چرا اصلاً باید می‌­دوید؟ مگر خودش همین را نمی‌­خواست؟ کشتارگاه ساختهٔ عباس امینی در سی‌وهشتمین جشنوارهٔ فیلم فجر به اکران درآمد و به نسبت از ترکیب بازیگران متفاوتی بهره برد. بازی امیرحسین فتحی و حسن پورشیرازی به همراه بازی متفاوت باران کوثری را می­‌توان از نقاط تحسین‌برانگیز فیلم دانست.

کشتارگاه مانند بسیاری از فیلم­‌های دیگر جشنوارهٔ فجر، از یک مشکل بزرگ در فیلمنامه رنج می‌­برد و آن هم پایان است. یعنی اگر می‌­شد یک آن فیلم در ابتدای پردهٔ سوم به سیاهی کات بخورد و یک کپشن بیاید که این فیلم پایان ندارد یا پایان این فیلم هنوز ساخته نشده یا اصلاً بگوید ما به عنوان نویسندگان پایان مناسبی برایش پیدا نکردیم، احتمالاً مخاطب راحت­‌تر با قضیه کنار می­‌آمد. نویسندگان کشتارگاه یکی از مهم‌ترین قسمت‌­های داستان را به ما نشان ندادند تا غافلگیرمان کنند؛ اما این کار را به بهای سنگین پایانی ضعیف انجام دادند. امیر دقیقاً کِی، کجا و چرا کارفرمای ثروتمندش را به جنوبی‌­هایی که برای انتقام خون برادرشان به تهران آمده بودند، فروخت؟ این حذف در چگونگی روایت داستان اعمال امیر را در یک سوم پایانی داستان بی‌دلیل و بیهوده کرده است. یعنی وقتی چرایی خیانت به کارفرما معلوم نمی‌­شود، چرایی دویدن به دنبال ماشین حمل گوشت به هیچ وجه معلوم نخواهد شد.

البته شاید بتوان تنها یک صحنه را نام برد که چنین کارکردی در داستان داشته باشد. امیر شاهد عزاداری جنوبی­‌ها بر روی شط است که شکل و شمایل آئینی‌شان مخاطب را یاد مراسم پیش از جنگ سرخپوست‌ها در فیلم‌های ژانر وسترن می‌­اندازد. البته اگر بخواهیم این گونه به فیلم نگاه کنیم خیلی هم بی‌راه نرفته‌­ایم. جوانی که وارد دنیای کثیف هفت‌تیرکشان (در اینجا دنیای دلار، قاچاق و رانت‌­های میلیاردی) می‌­شود و خیلی زود پیشرفت می‌­کند، اما در آخر متوجه می‌­شود که همهٔ آنچه که به دست آورده است با ارزش­‌های سنتی‌­ای از قبیل خانواده و وجدان‌­پذیری در جامعه در تضاد است.

فیلم کشتارگاه در ادامهٔ همان سنتی است که سال‌ها از مسعود کیمیایی به یادگار مانده است. طبقهٔ فرودست برای عدالت‌خواهی به هیچ عنوان به سراغ دستگاه‌­های مسئول و مرجع در جامعه نمی‌­رود و خودش است که باید ظالم را به زیر بکشد. انتخاب کلیدی­‌ترین مکان داستان، یعنی کشتارگاه به چنین امر خشونت‌باری شدت می­‌بخشد. کشتارگاه را می­‌توان مثالی از جامعه­ دانست که پول حرف اول را در آن می‌­زند و آدم و گوسفند در از دست دادن جانشان، به یک اندازه بی‌ارزش خواهند بود یا به یک اندازه ارزشمند.

به طور کلی فیلم کشتارگاه همان حسرت همیشگی را برای مخاطب به همراه دارد. حسرتی که علی‌رغم ایدهٔ نفس‌گیر و جذابش، در این جمله خلاصه می‌­شود: کاش بر روی فیلمنامه‌­اش بیشتر کار می‌­کردند. این جمله­‌ای است که برای فیلم سرخپوست نیما جاویدی هم در ذهن و زبان خیلی از دوست‌داران سینمای ایران نقش بست.

در یک مسابقهٔ دوی صد متر، همه می‌­دانند که هر یک از دونده‌­ها برای مدال طلا می‌­دود، مدالی که شاید بهتر بود بر پشت ماشین حمل گوشت هم آویزان می‌­شد تا مخاطب هم می‌­فهمید امیر به چه دلیل دارد می‌­دود.

print

نظرات کاربران

  • لطفا از تایپ کردن فینگلیش خودداری کنید. در غیر این صورت نظر شما بررسی نخواهد شد.
  • هدف شما ارسال تبلیغات یا بک لینک نباشد. در غیر این صورت دیدگاه حذف می شود.
  • دیدگاه شما فقط و فقط در رابطه با این موضوع باشد.
  • به دیگران توهین نکنید.

نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *