توجه: این نوشته ممکن است پایان داستان را برای شما لو بدهد.
در کمال تعجب امیر شخصیت اصلی داستان، شروع به دویدن کرد ولی مثل روز روشن بود که اگر اندازهٔ یک یوزپلنگ هم سرعت بگیرد، باز هم به آن ماشین حمل گوشت نخواهد رسید. اینجا بود که یک سوال ذهنم را مشغول کرد، چرا اصلاً باید میدوید؟ مگر خودش همین را نمیخواست؟ کشتارگاه ساختهٔ عباس امینی در سیوهشتمین جشنوارهٔ فیلم فجر به اکران درآمد و به نسبت از ترکیب بازیگران متفاوتی بهره برد. بازی امیرحسین فتحی و حسن پورشیرازی به همراه بازی متفاوت باران کوثری را میتوان از نقاط تحسینبرانگیز فیلم دانست.
کشتارگاه مانند بسیاری از فیلمهای دیگر جشنوارهٔ فجر، از یک مشکل بزرگ در فیلمنامه رنج میبرد و آن هم پایان است. یعنی اگر میشد یک آن فیلم در ابتدای پردهٔ سوم به سیاهی کات بخورد و یک کپشن بیاید که این فیلم پایان ندارد یا پایان این فیلم هنوز ساخته نشده یا اصلاً بگوید ما به عنوان نویسندگان پایان مناسبی برایش پیدا نکردیم، احتمالاً مخاطب راحتتر با قضیه کنار میآمد. نویسندگان کشتارگاه یکی از مهمترین قسمتهای داستان را به ما نشان ندادند تا غافلگیرمان کنند؛ اما این کار را به بهای سنگین پایانی ضعیف انجام دادند. امیر دقیقاً کِی، کجا و چرا کارفرمای ثروتمندش را به جنوبیهایی که برای انتقام خون برادرشان به تهران آمده بودند، فروخت؟ این حذف در چگونگی روایت داستان اعمال امیر را در یک سوم پایانی داستان بیدلیل و بیهوده کرده است. یعنی وقتی چرایی خیانت به کارفرما معلوم نمیشود، چرایی دویدن به دنبال ماشین حمل گوشت به هیچ وجه معلوم نخواهد شد.
البته شاید بتوان تنها یک صحنه را نام برد که چنین کارکردی در داستان داشته باشد. امیر شاهد عزاداری جنوبیها بر روی شط است که شکل و شمایل آئینیشان مخاطب را یاد مراسم پیش از جنگ سرخپوستها در فیلمهای ژانر وسترن میاندازد. البته اگر بخواهیم این گونه به فیلم نگاه کنیم خیلی هم بیراه نرفتهایم. جوانی که وارد دنیای کثیف هفتتیرکشان (در اینجا دنیای دلار، قاچاق و رانتهای میلیاردی) میشود و خیلی زود پیشرفت میکند، اما در آخر متوجه میشود که همهٔ آنچه که به دست آورده است با ارزشهای سنتیای از قبیل خانواده و وجدانپذیری در جامعه در تضاد است.
فیلم کشتارگاه در ادامهٔ همان سنتی است که سالها از مسعود کیمیایی به یادگار مانده است. طبقهٔ فرودست برای عدالتخواهی به هیچ عنوان به سراغ دستگاههای مسئول و مرجع در جامعه نمیرود و خودش است که باید ظالم را به زیر بکشد. انتخاب کلیدیترین مکان داستان، یعنی کشتارگاه به چنین امر خشونتباری شدت میبخشد. کشتارگاه را میتوان مثالی از جامعه دانست که پول حرف اول را در آن میزند و آدم و گوسفند در از دست دادن جانشان، به یک اندازه بیارزش خواهند بود یا به یک اندازه ارزشمند.
به طور کلی فیلم کشتارگاه همان حسرت همیشگی را برای مخاطب به همراه دارد. حسرتی که علیرغم ایدهٔ نفسگیر و جذابش، در این جمله خلاصه میشود: کاش بر روی فیلمنامهاش بیشتر کار میکردند. این جملهای است که برای فیلم سرخپوست نیما جاویدی هم در ذهن و زبان خیلی از دوستداران سینمای ایران نقش بست.
در یک مسابقهٔ دوی صد متر، همه میدانند که هر یک از دوندهها برای مدال طلا میدود، مدالی که شاید بهتر بود بر پشت ماشین حمل گوشت هم آویزان میشد تا مخاطب هم میفهمید امیر به چه دلیل دارد میدود.
نظرات کاربران
نظرات کاربران