تلاش میکنیم، میدویم؛ امّا هیچ چیز درست نمیشود. شاید برای بهتر شدن زمانی دیگر مقدّر است یا شاید باید جای دیگری برای تلاشهای خود پیدا کنیم. فیلم خانه دیگری در این فضا زیست میکند. هم به لحاظ محتوایی و هم اصل فیلم ساختنِ این کارگردان جوان.
بهنوش صادقی که تحصیلات آکادمیک در رشته کارگردانی و بازیگری داشته و عرصههای مختلفی را در فضای سینما و تلویزیون تجربه کرده است، این بار در مقام کارگردان به سراغ موضوعی اجتماعی و خانوادگی رفته و سعی داشته در مدیوم سینما قصّهای را بر اساس آن به نمایش بگذارد. اینکه تا چه میزان در این زمینه توفیق داشته به طور مختصر در ادامه خواهد آمد امّا حضور این دست از فیلمها در اکرانهای آنلاین خالی از لطف نیست. فیلمی که در گیشه و با توجه به شیوع کرونا شاید از قبل شکستخورده قلمداد میشده، حالا در اکران آنلاین روزگار بدی ندارد و فرصت گرانبهایی به دست آورده است.
داستان از آنجا آغاز میشود که پدری از دخترش میخواهد که برای رفع مشکل خواهرزادهاش مقداری پول جور کند، امّا اولین گره داستان آنجا زده میشود که دختر زمان اندکی برای تهیه این پول دارد و در زندگی شخصیاش نیز با همسرش دچار مشکلات فراوانی است. در ادامه فیلم با خانوادهای همراه میشویم که در تدارک مراسم عروسی، سعی دارد از دایی خانواده برای حل مشکلات مالی خود کمک بگیرد. دختر برای به دست آوردن این پول هر کاری میکند، اما در نهایت نتیجه چیز دیگری است.
آنچه در نگاه نخست به چشم میآید سادگی و بیپیرایه بودن است. اما اینکه این فیلم را در زمره آثار سینمایی موفّق این سالها قرار دهیم بحث دیگری است. هر چند نکات مثبتی در کارگردانی فیلم به چشم میآید مثل بعضی از قابها که جلوه بصری خوبی دارند، اما مهمتر از زیبایی بصری، کارکرد قابها است و متأسّفانه این کارگردان جوان در این امر، راه زیادی در پیش دارد. با توجه به ساختار فیلمنامه که ساختاری ساده و سرراست دارد، اتّفاقات و گرهها آنچنان تکاندهنده و چالشآفرین طراحی نشدهاند تا مخاطب بیشتر همراه شود. شخصیتها به درستی شکل نمیگیرند و بعضاً در حد تیپ باقی میمانند و این گونه فیلم از حس تهی میشود. علیرغم در اختیار داشتن لوکیشن مناسب و تروتمیز اما به درستی از آن در ایجاد فضا استفاده نمیشود و این مسأله حتّی بازی بازیگران کارکشتهای مثل ناصر هاشمی، لیلا زارع و گوهر خیراندیش را به شدت تحت تأثیر قرار میدهد و تا حد زیادی از تأثیرگذاری آنها میکاهد. ناصر هاشمی که بازیهای ماندگاری از او به یاد داریم، این بار در حد و اندازههای خودش نیست و این ضعف مشخّصاً به فیلمنامه برمیگردد. فیلمنامه رها و لق است و شخصیتها را به حال خود گذاشته تا شاید خودشان دست بجنبانند و میان دوربین و کارگردان خلق شوند.
حرکات دوربین و اندازه نماها در کنار فیلمنامه سرراست و بدون ادعا و ادا به شدت برای قاب تلویزیون سرگرمکننده و آموزنده (!) است، امّا فروش اندک فیلم در گیشه از عدم رضایت مخاطبان حکایت دارد تا جایی که نظرات کاربران در فضای مجازی نیز بسیار همسو با آمار و ارقام و میزان میل و رضایت مخاطبان نسبت به این فیلم است.
شعارزدگی، آفتی است که سینمای اجتماعی و بدنه سینمای ایران را به وضعیتی اسفبار و البته بدون تأثیر و فایده دچار کرده و به این ترتیب سینما که در همه جای دنیا هنری سرگرمکننده است و گاه تأثیرات اجتماعی و فرهنگی دارد، در ایران مدتها است که حتی در عوامل ساخت فیلمها نیز شوری برنمیانگیزد و حرارتی نمیآفریند. خانهی دیگری بسیار آهسته از حوالی این آسیب میگذرد، هرچند تلاش فیلمساز در دیالوگنویسی روان و غیرکلیشهای و میزانسن و دکوپاژ خلاقانه ستودنی است، باز هم گاهی شعاری از گوشهای بیرون می زند، که شاید بتوان گفت ناخودآگاه اتفاق افتاده است. «بخشیدن» شعاری است که از جای جای فیلم بیرون میزند؛ به این معنا که به درستی ساخته نمیشود. اینکه بخشیدن خوب است را باید در سینما نشان داد، با گفتن صرف ساخته نمیشود. گاهی ایدهای با نساختن تأثیری بیشتری بر مخاطب دارد، تا با ضعیف ساختن.
خانهی دیگری نیاز به بازنگری دارد. صرف تجربه کردن امری ارزشمند است، در صورتی که از آن در ادامه مسیر استفاده شود. با این امید منتظریم تا کارهای بعدی بهنوش صادقی را شاید وقتی دیگر، جایی دیگر ببینیم که در این اوّلین کارش نشان داد میتوان به او امید بست.
نظرات کاربران
نظرات کاربران