کارگردان | سمیح کاپلاناوغلو (Semih Kaplanoğlu) |
نویسنده | اورچون کوکسال (Orçun Köksal)سمیح کاپلاناوغلو (Semih Kaplanoğlu) |
بودجه | یک میلیون و دویست و پنجاه هزار یورو |
فروش | یک میلیون و سیصد و هشتاد هزار دلار |
IMDB | ۷.۲ |
Rotten Tomatoes | ٪۸۵ |
Metacritic | ۷۰ |
ژانر | درام |
زمان نسخه جهانی فیلم | ۱۰۳ دقیقه |
زمان نسخه فیلمنت | ۱۰۰ دقیقه |
حتماً تا به حال برایتان پیش آمده که در سفری به دل جنگل، غرق در ترنم باران و زیبایی درختان شوید یا شعری از سهراب سپهری در ستایش شور و سرمستی طبیعت به وجدانتان آورده باشد. لابلای نوت های موسیقی ملایم و آرامبخشی به روزهای کودکی بازگشته و در شیرینی و تلخی اعماق زندگانی خود فرورفته باشید. تماشای فیلم عسل هم تجربهایست از همین دست. «عسل» برشی شاعرانه از زندگی آرام کودکی به نام یوسف است که همراه خانوادهاش در روستایی میان جنگلهای شمال ترکیه، زندگی میکند. اگر از فیلمهای شاعرانه و آرامشبخش لذت میبرید یا نماهای شورانگیر از طبیعت را دوست دارید، در انتخبتان دقیق بودهاید.
عسل(Bal 2010) محصول سال ۲۰۱۰ کشور ترکیه، سومین فیلم از سهگانه «یوسف» به کارگردانی و نویسندگی سمیح کاپلاناوغلو(semih Kaplanoğlu) است. سهگانهای که به روایت زندگی سه یوسف متفاوت با دغدغهها و چالشهای گوناگون درسنین جوانی و کودکی میپردازد. سهگانهی یوسف با فیلم تخممرغ (yumurta 2007) آغاز و یک سال بعد با فیلم شیر(süt 2008) ادامه یافت و در نهایت با فیلم عسل به اوج و انتهای خود رسید. عسل خیلی زود به پر بازخوردترین و خوشاقبال ترین فیلم سمیح کاپلاناوغلو در نقش کارگردان و نویسنده بدل گشت. این فیلم برای نخستین بار در بخش رقابتی شصتمین جشنواره فیلم برلین بر روی پرده نقرهای رفت و توانست نظر بیشتر مخاطبان و منتقدان سینمایی را به خود جلب کند. درامی بکرو هستیشناختی که علاوه بر خرس طلایی فستیوال برلین، توانست ۱۳ جایزه دیگر را نیز برای کاپلاناوغلو به ارمغان بیاورد.
من میتوانم حرف بزنم!
عسل، داستان یوسف هفت سالهای «با بازی بورا آلتاش(bora altaş)» است که در فقدان پدرش یعقوب، وارد مرحلهای جدید از زندگی خود شده و با چالشهایی مواجه میشود که وی را برای گذر از خردسالی آماده میسازد. رابطه صمیمی و نزدیک یوسف با پدر زنبوردار خود، تصویری آشناییزدایانه از روابط خانوادگی را برای مخاطب عیان میکند. صمیمیت یوسف با پدر خویش به حدی است که او درگوشی و به نجوا با پدر به گفتگو مینشیند و خوابش را برای یعقوب بازگو میکند.
لکنت زبان یوسف آدم را به یاد پسرک فیلم آیینه؛ اثر آندره تارکوفسکی میاندازد. همان پسر که در مطب درمانگری سعی میکند بدون لکنت زبان بگوید: «من میتوانم حرف بزنم.» یوسف ماجرای ما اما، رفته رفته تکلم بدتری پیدا میکند. بهخصوص، بعد از آنکه پدرش یعقوب «اردال بشیکچیاوغلو (Erdal Beşikçioğlu)»، با ناپدید شدن زنبورها در نزدیکی روستا، مجبور میشود برای یافتن عسل کافی به اعماق جنگل رفته و زهرا (مادر یوسف) را با یوسف تنها بگذارد. از آن روز یوسف رفته رفته کم حرفتر شده و همان یک مشت کلمهای که برایش باقی مانده را با لکنت و دشواری ادا میکند. او هر روز در مدرسه برای روخوانی کتاب داوطلب میشود اما روز به روز نشان جایزه نصیب باقی همکلاسیها میشود.
سفر موقتی یعقوب به درازا میانجامد و فقدان پدر، یوسف را در جهانی وحشیتر، خشنتر و تنهاتر وامیگذارد. حالا یوسف تنها مرد خانه شده و وقت آن رسیده که جز شیرینی عسل، تلخیهای آن را نیز چشیده و نسبت خود با جهان را در قامت یک بزرگسال از نو بازیابد.
زندگی و دیگر هیچ
کاپلاناوغلو قبل از اینکه طعم کارگردانی را برای اولینبار بچشد، فیلمبردار زبردست و ماهری بود، نشانههای این مهارت وی را میتوان در سکانس پلانهای شاعرانه، نماهایی بکر و چشمنواز و استفادهی هوشمندانه از جلوههای بصری طبیعت به وضوح تماشا کرد. ظرافت و وسواس وی به خلق تصاویر و نماهای جذاب ختم نمیشود، فیلم عسل در انتخاب ملودی و موسیقی نیز حرفهای زیادی برای گفتن دارد. با اینکه ریتم فیلم گاه به کندی زندگی روزمره میشود اما، استفاده هنرمندانه از صدای کوهساران و شرشر آب و چهچه پرندگان و نغمههای پر طنین جنگلی چنان فضای فیلم را ملموس و غرق در آرامش میکند که از تماشای این فیلم هیچ خسته و دلزده نمیشوید.
استفاده از رنگهای سرد در فضاهای بیرونی و صحنههایی که یوسف از مدرسه با ناامیدی بازمیگردد نیز، جلوهای خلاقانه و بار معنایی خاصی به فیلم بخشیده. شیوه کارگردانی کاپلاناوغلو بخصوص در نحوه بازی گرفتن از بازیگر خردسال و همچنین پرداخت به شدت واقعگرایانه و بیاعتنا به خط سیر داستان، هر فیلمبازی را به سرعت یاد عباس کیارستمی و مجموعهی «زندگی و دیگر هیچ» وی میاندازد. عسل نیز از زندگی میگوید، نه یک کلمه کمتر، نه یک کلمه بیشتر.
یک شروع نفسگیر
صحنه آغازین فیلم چنان نفسگیر و هیجانانگیز است که کافیست تنها یک دقیقه از آن را تماشا کنید تا دیگر نتوانید فیلم را برای لحظهای رها کنید. یعقوب که برای برداشتن عسل با طناب به بالای درخت تنومندی رفته، لیز میخورد و بین زمین و آسمان معلق می ماند، میمیک سرد و خشک اردال بشیکچیاوغلو ترس و وحشت صحنه را بیش از پیش برای مخاطب میافزاید. یک بازی حساب شده از وی کافیست تا یعقوب را در قامت پدری مهربان و دلسوز بیابیم و اثرات فقدان وی بر روی یوسف را بیش از پیش لمس کنیم. بازی تولین اوزن در نقش مادر یوسف و آن نگاههای عاشقانه و با محبت به فرزندش سویههای روانشناختی به فیلم بخشیده و راه را برای تفسیرهای فرویدی نیز باز کرده است.
فرصتی برای رویاپردازی
کریستیانا تیلمن در نشریه اشپیگل آلمان درباره فیلم عسل مینویسد: «یکی از زیباترین و صمیمیترین فیلمهای جشنواره (برلین) بود که با متریالی نادیدنی ساخته شده… فیلمی که به مخاطب، مجال رویاپردازی میدهد. احساسی است شبیه به نسیم، اکسیژن یا هوا که آدم میخواهد آن را در سینه حبس کرده و تا جایی که میتواند، برای خود نگهاش دارد.» کاپلاناوغلو کارگردان جسوری است و این را میتوان در تک تک صحنههای فیلم به عینه دید، آنگاه که به عمد، نام یوسف و یعقوب را برای شخصیتهایش بر میگزیند، اما بهجای نمادپردازی و داستانگویی، به سادگی از کنار اینها میگذرد و نگاهی ساده و بیآلایش خود را نسبت به زندگی فاش میکند. شاید بهترین توصیف از فیلم، در پس این شعر آرتور رمبو فرانسوی باشد که میگوید: «نه سخنی بود، نه اندیشهای؛ هر چه بود رویایی بیانتها بود و عشقی در دل». اگر طرفدار فیلمهای واقعگرایانه با روایتی شاعرانه و سینمایی هستید، یا اگر از علاقهمندان سینمای کیارستمی و نماهای طولانی چشمنواز و کم دیالوگ، این فیلم برای شما ساخته شده. در نهایت اگر میخواهید زندگی روستایی یک خانواده تُرک و طبیعتی ناملایم و ستیزهجو را بدون واسطه و با هنرمندانه ترین نماها تماشا کنید، این فیلم را از دست ندهید.
نویسنده: محمد اکبری
منتشر شده در بلاگ فیلمنت در تاریخ ۸ آذر ۱۴۰۰
به شیرینی شعر، به تلخی زندگی – پیرنگمدیا (peyrangmedia.com)
نظرات کاربران
نظرات کاربران